شب‌های جنگ / شب یکم: ناسیونالیسم (۱)

تصویر اشاره به دعای مشهور داریوش بزرگ اشاره دارد؛ درواقع مفهوم مخالف آنست.

متاسفانه – یا خوشبختانه – اینترنت ما در معنای واقعی اون یعنی Interconnected Network محدود هست به فضای ممالک محروسه و بصورت تکنیکال قطع؛ لذا موقعیت مناسب پرگویی است اما حوصله و حال حقیر، از آن هم محدودتر هست! بنابر این،‌ احتمالا به یکی از مباحث امروز می‌پردازم ببینیم خدا چه می‌خواهد و شبمان صبح می‌شود یا نه.

خب،‌ بحث از اونجایی شروع می‌شود که در پاسخ به حمله کودک‌کش‌ها به ایران، بطور غالب و بدون توجه به میانه ماجرا و دوستان مشکوک به همه‌چیز، دو جبهه کلی میان شهروندان داریم. یکی آن گروهی که غالباً با مفاهیم باستانی خودرا را سرگرم می‌کردند، کوروش-کوروش و داریوش-داریوش از دهنشان نمی‌افتاد و فردوسی را بدون توجه به برخی مطالعات اسلامی‌شناختی و ادبیاتی، یک زرتشتی تمام‌عیار می‌دانستند و کتاب زیبایش را یک متن مقدس، دهان به مجیز نتان می‌جنبانند و وجهه liberatorی به اسرائیل می‌دهند و دگر گروهی که تقریبا مثل گروه نخست،‌ تعریف دقیق ناسیونالیسم حتا در معنای اعم را از بر نیستند و دیگر تعابیر آن پیشکششان است، و اگر ازشان بپرسی خب ناسیونالیسم دینی هم داریم یا نه، یا ناسیونالیسم کردی/ترکی/بلوچی چطور با ناسیونالیسم ایرانی جمع می‌شود به صرافت می‌افتند، گروه دیگر رو به میهن‌فروشی یا الفاظ دیگری متهم می‌کنند.

در این جمع، که بنده از جبهه میانه یا مشکوک هستم اما متمایل به گروه دوم، و بااینحال این را لازم می‌دانم برای جاستیفای کردن دیدگاه گروه دوم که تقریبا وطن را چیزی متمایز از یک اندیشه انتزاعی نمی‌دانند، بلکه آنچه که جمع ما همه شهروندان و زندگی‌هامان هست را وطن می‌دانند، قلم بزنم و سوالاتی که در آینده ممکن است پیش آید را بررسی کنم:

1-       وطن یا میهن چیست که وطن‌پرستی چه باشد؟

2-     ملت چیست؟ و وجه ممیزه آن از میهن چیست؟

3-     وجه ممیزه میهن از حاکمیت چیست؟

4-     همه انواع حاکمیتی که برخاسته از ملت نیست، از وطن مجزا است؟

5-     اگر بله، هیچ‌کجا این دو خط بهم نمی‌رسند؟

6-     یک مذهبی امت‌گرا می‌تواند وطن‌پرست باشد؟

7-     نوک پیکان اسرائیل رو به میهن است یا وطن یا حاکم؟

8-     و احتمالا چیزهای دیگری که طی نوشتار به ذهنم برسد.

داستانی هست، احتمالا تقلبی و ساخته یک ذهن خلاق، که خبرنگاری اروپایی نیت می‌کند با موسولینی مصاحبه‌ای کند. او قبل از اینکه برود و با خود رئیس دولت روبرو شود، مدتی را در ایتالیا می‌گذراند و از شدت درد و آلام مردم ایتالیا متاثر می‌شود. این تاثر باعث می‌شود در مصاحبه‌اش با موسولینی بپرسد شما چطور با این وضع فلاکت‌بار مردم مدعی هستید کشورتان رو به جلو است و موسولینی پاسخی درخور تأمل ارائه می‌دهد: درست است که وضع مردم بد شده است اما وضع کشور (بخوانید میهن یا وطن) بهتر شده. توگویی میهن-وطن مفهومی هست متنازع از ملت، مردم، گوشت، خون و پست این کشور و وضع زندگی اینها.

این داستان، فارغ از واقعیتش که البته بنظر نمی‌رسد تماماً تقلبی باشد و احتمالا از قاعده کلی تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیزها پیروی می‌کند،‌ یک برداشت عجیب از دیدگاه ناسیونالیسم افراطی را به ما نشان می‌دهد: وطن چیزی است ورای آنچه که ما بهش فکر می‌کنیم، یک مفهوم عینی و طبیعی نه، حتا یک موضوع بینابینی هم نه، بلکه صرفاً یک تاسیس انتزاعی.

مستند به این برداشت،‌ کارپت بابمبینگ[1] ایران و تاسیسات نظامی و غیرنظامی‌اش موجه است و البته خون تمام نظامی‌ها مباح، و خانواده‌هاشان. و غیرنظامی‌هایی که در مسیر کشته می‌شوند هم در راه آزادی از میان رفته‌اند و در نهایت، آن موشک اسرائیلی که زن و بچه مردم را چنین خون‌آلود کرده یا آن ۴۰۵ مشکی را بهش آسیب زده و مبرهن است نه آن زن و بچه‌ها بستگان مسئولی اند و نه آن ماشین یک مسئول، فارغ از اینکه بی‌گناه است، مسیرش هم درست، عادلانه و جاست[2] است؛ چراکه به کمک ما آمده است: لیبریشن.

طبیعی است که این برداشت را من درست نمی‌دانم و بسختی با آن روبرو می‌شود. اما در اینجا لازم می‌دانم برای اینکه مسئله کمی واضح شود، کمی داستان را روشن کنم.

وطن، میهن، وطن‌پرستی

خب، وطن و وطن‌پرستی چیست؟ رابطه آن با میهن چیست؟ اگر قرائت‌های مختلف از یک مفهوم که هر دپ گروه یکدیگر رو بهش بی‌توجه می‌دونن و لایق لفظ وطن‌فروش، آیا این معنی رو نمی‌ده که هر دو دارن راه رو اشتباه می‌رن؟

ادوارد براون در مقدمه کتابش، انقلاب پارسی ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۹، ملت و ناسیون رو مرادف مردم قرار می‌دهد که مقابل مفهوم دولت یا حکومت قرار می‌گیرد. در تعریف وطن‌پرستی، وطن‌دوستی یا حب وطن به‌معنای مهرورزی به زادگاه و میهن بدون برتری‌جویی بر سایر کشورها اشاره شده است. بااینکه بصورت تکنیکال و آکادمیک میان مفاهیم طون‌پرستی، و ملی‌گرایی تفاوت‌هایی وجود دارد، در این جستار مجال بررسی تفاوت‌های علمی نیست و صرفاً این دید به میهن بررسی می‌شود. لازم است برای فهم مفهوم ناسیونالیسم کمی مطالعات تاریخی، زبانی و اجتماعی هم به بحث اضافه کرد.

مفهوم کلی وطن‌پرستی، تاریخی بسیار قدیمی‌تر از ناسیونالیسم دارد، احتمالا تاریخی به درازای اولین پادشاهی‌های متمرکز. از «دریغ است ایران که ویران شود» گرفته تا مارش ناصری مزین به شعر «ایران جوان» همه به مفهوم ملی و قومی وطن اشاره دارند. حال آنکه عبارت ناسیونالیسم از عمر بسیار کوتاهتری برخوردار است – احتمالا به اندیشه‌های رادیکال پسانوزایی اروپایی.

میهن بعنوان جایگزینی برای واژه تازی وطن – بااینکه احتمالا معادل و مرادف آن نیست چراکه هیچ دو واژه‌ای کاملا مرادف نیستند - هم‌عصر پیدایش همین ایده ناسیونالیسم و ایران نوین است و ما به ریشه و بن چندهزارساله آن کار چندانی نداریم و با جناب پورداوود (۱۲۶۴-۱۳۴۷) موافقیم که این جایگزینی آمرانه، حرکتی بود در جهت نیروبخشی به ملیت ایرانی که موجودیت فراموش‌شده خود را به یاد آورد.

می‌توان ادعا کرد ناسیونالیسم یعنی احساس وابستگى عمیق به ملتى خاص و وفادارى مطلق به آن؛ به گونه‌اى که این وابستگى، بر هر چیز دیگر مقدم مى‌شود. یک استاد علوم سیاسی دانشگاه کوئین می‌گوید شما ممکن است احساس تعلقی نیرومند به کشوری خاص نداشته باشید یا دوست داشته باشید شهروند قرن بیست‌ویکمی جهان باشید اما باز هم یک ملی‌گرایید. مسئله‌ای که فینلی‌سن می‌خواهد بر آن صحه بگذارد اینست که ملی‌گرایی و ناسیونالیسم در کنه وجود خود، یک احساس پیشاآگاهانه است، چون حس آدمی به مادر خود و به همین دلیل است که در اشاره به میهن، جوامع عمدتا به سرزمین مادری تمسک جسته‌اند تا پدری. به بیانی دیگر، چون مفهومی است که اختیار در آن جریان ندارد و بصورت پیش‌فرض در ذهن شهروند نقش می‌بندد، واجد آن بودن، قابلیت داوری اخلاقی ندارد: نمی‌توان مدعی بود اگر یک شخص ناسیونالیست است، عملی اخلاقی را مرتکب می‌شود. لازم است تصریح شود مفهوم مخالف این گزاره نیاز به بررسی بیشتر دارد. مفهوم فوق به انواع میهن‌دوستی یا patriotism بسیار نزدیک است. در ادامه دیگر برداشت‌های ناسیونالیسم مورد بحث قرار می‌گیرد.

گاهی تعبیر دیگری از ناسیونالیسم می‌شود که به پرستش آن اشاره دارد یا در مفهوم کمی علمی‌تر، شوونیسم. معتقدیم که وطن‌دوستی یا نوع اولی که مورد بحث قرار گرفت یک احساس پیشاآگاهانه است اما وطن‌پرستی یا شوونیسم یک باور و عقیده است. شوونیسم به احساس قوى و حتى جنون‌آمیز و کورکورانه اشتیاق به وطن و ملیت مى‌گویند که معمولاً با پرخاش‌گرى و توسعه‌طلبى و جنگ همراه است و مى‌توان آن را به نوعى ناسیونالیسم افراطى به شمار آورد که منشأ مکتب‌هاى نژادپرست است. این نحوه تفکر که وام‌دار آرزواندیشی در منطق است، و آغشته به یک ایراد منطقی است: خوش دارم که الف، ب باشد لذا الف، ب است. چنین فرم استدلال در شوونیسم مشهود است: خوش دارم که میهن من برتر است بذا میهن من و بالتبع هموطن من برتر است. اگر من بحدی میهن خودم را دوست داشته باشم که به باوری برسم، مثلا در برتر بودن میهن خودم، اینجا مبتلا به آرزواندیشی خواهم بود.

چنین متودولوژی‌ای میان ایرانیان چیزی نیست که بندرت با آن برخورد داشته باشیم. کافی است به ادبیات روزمره نقب بزنیم یا بیوی اینستاگرام هم‌کلاسی‌هایمان و امتیازی که به فیلم ۳۰۰ داده‌ایم. خاطرم هست جایی از زبان غیرمتخصص و شخص عامی‌ای می‌شنیدم که دویچلند از رامشتاین خیلی بهتر از تبریز در مه از سالار عقیلی است. او درست می‌گفت، آنجا که رامشتاین به قلب سرد آلمان اشاره دارد، و عشق همراه با تنفر، تکبر و گریه، سالار عقیلی می‌خواند:

وطنم ای شکوه پابرجا

در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار

زخمی سربلند بحرانها

ایستادی بر جنگ رو در رو

خنجر از پشت می زند دشمن

یکی می‌گرید و از گریستن کشور می‌گوید چون کشور به او درد داده و دیگری دردش را به اغیار منتسب کرده، برای میهن می‌گرید. بنظر می‌رسد اینکه ایرانیان در این زمینه نیز یک قدم از آلمانی‌ها عقب اند، بخاطر تجربه نکردن دولتی برخاسته از شوونیسم است.

شهروند می‌تواند کشور خود را از تمامی کشورها بیشتر دوست بدارد اما اگر این میهن‌دوستی را ترجمه به این کند که میهن او برتری خاصی به دیگران دارد، یا بتعبیر دگر یک احساس، عاطفه و هیجان خود را مبنای یک نتیجه‌گیری منطقی کند، عقلانیت از میان می‌رود. یک ذهن منطقی، استنتاج منطقی ناشی از احساس را نمی‌پذیرد. حال بیایید این نتیجه‌گیری را، این دیدگاه و اندیشه و فکر را در چارچوب اخلاق کانتی بررسی کنیم.

کانت برای بررسی اخلاقی یک امر، و در قالب categorical imperative ادعا می‌کند امر اخلاقی را می‌بایست در چارچوبی اندیشید که اگر من قائل به آن هستم، بتوانم آن را بمثابه یک قانون جهان‌شمول برای دیگران نیز تجویز کنم؛ برای مثال تصور کنید بخواهیم قضاوت اخلاقی تقلب در کنکور را بررسی کنیم (یک مثال کلاسیک)؛ در این فرض می‌گوییم خب هدف از تقلب چیست؟ پاسخ درست به سوال دادن و در نتیجه از دیگران برتر شدن یا رتبه خوب آوردند. در این فرض اگر بتوان مفهوم تقلب کردن را برای همه تجویز کرد بدون آنکه آن نتیجه موردنظر ما از میان نرود، آن امر اخلاقی است. بدیهی است کسی که می‌خواهد در کنکور تقلب کند، اگر این تقلب کردن را برای همگان تجویز کند و آنرا بعنوان قانونی عمومی بداند، نمی‌تواند رتبه برتر شود و از هدف خود باز می‌ماند. لذا در چارچوب اخلاق کانتی، تقلب کردن در کنکور بدون توجه به نتیجه و ماحصل آن، غیراخلاقی است.

بازگردیم به بحث اصلی خود؛ اگر ناسیونالیسم به اعتبار بالا، یعنی میهن‌پرستی، بخواهد در چارچوب اخلاقی کانت بررسی شود، پاسخ چه خواهد بود؟ اگر من میهن‌پرست ایرانی بخواهم میهن‌پرستی را برای تمام جهانیان یک قانون عمومی متصور باشم، یک یونانی میهن خود را برتر از ایران می‌داند، یک فرانسوی فرانسه را برتر از ایران و یونان و الی آخر. لذا مفهوم برتر بودن ایران بی‌معنا می‌شود: یک امر غیراخلاقی. فارغ از اندیشه و قضاوت اخلاقی، چگونه می‌خواهیم این نزاع را فیصله داد؟ استدلالی هست که مدعی شویم حق با ناسیونالیست ایرانی است و نه ناسیونالیست ژاپنی. اگر ایران تخت‌جمشید و سعدی دارد، قطعا انگلیسی‌ها هم باث و هیوم دارند.

گاهی مراد ما از ناسیونالیسم اینست که منافع اقلیتی اگر در تضاد با منافع کلیت شهروندان باشد، منافع کل ارجحیت دارد چراکه ایران ارجحیت دارد. تصور کنید مصالح صنف یا حزب شهروند با مصالح کلیت ملت تضاد داشته باشد، و مصالح کلیت ملت را ارجح بدانیم، مبتلا به این نوع از ناسیونالیسم شده‌ایم. منسر اولسون (۱۹۳۲ – ۱۹۹۸) ادعا می‌کند خلاف اندیشه کلی اقتصاد کلاسیک که جمع خودخواهی شخصی افراد نهایتا منجر به رشد اقتصادی همه می‌شود، با گذشت زمان گروه‌های ذی‌نفع کوچک اما متنفذ شکل می‌گیرند که به‌دنبال کسب امتیازات ویژه برای خود هستند. این امر موجب کندی رشد اقتصادی، افزایش نابرابری و در‌نهایت، زوال جوامع می‌شود. ارادت به این خوانش از ناسیونالیسم، می‌تواند به اعتلای جامعه کمک کند و مطابق با همان فرمول مذکور، امری است اخلاقی.

اگر مراد از ناسیونالیسم این باشد که ناسیون خودم را برای کاستن از درد و رنج آن مقدم بر ملت دیگری بدانم، یعنی چراغی که به منزل روا است به مسجد روا ندارم، در اخلاقی بودن یا نبودن آن بحث فراوان است و اردوگاه‌های بسیاری وجود دارد. اما در غیراخلاقی نبودن آن تقریباً شکی وجود ندارد. این نگرش ناسیونالیستی از آزمون اخلاقی کانت سربلند بیرون نمی‌آید و الزاماً پیچاندن نسخه قاعده فقهی الاقرَبُ یَمنَعُ الابعَد (الاقرَب فالاقرَب) برای همه‌چیز، از دید نگارنده چندان صحیح نیست. نه چون لازم است درد و رنج را تحمل کرد و رنج دیگری را کم کرد، بلکه چون میان نزدیک و غیر آن در رنج نکشیدن ارجحیتی نیست. البته چه خوب که حقیر مسئولیتی در این مملکت ندارد.

اگر مراد از ناسیونالیسم این باشد که شهروندان چون شهروندان ملت اند همگن و مساوی اند، و عضویت در یک ملت بمثابه تساوی با همه اعضا است، و نه عضویت در یک قومیت، مذهب و حزب، و بالتبع همه واجد حقوق تکالیف مساوی اند. این یک قاعده عقلانی است که به بیان دیگر صدر و ذیل ملت یکسان است و تقیید آن بی‌معنا است.

مراد دیگر ناسیونالیسم اینست که ملتی منافع خود را بر اخلاقیات و حقوق ملل دیگر ارجح بداند. لذا به هزینه ملل دیگر، همه منافع را به خود جذب کنم و مضارّ را فقط به دیگران تحمیل کنیم. مستند به این اندیشه منافع ملی را به هر قیمتی باید بیشینه کرد ولو به ورود لطمه به ملل دیگر؛ سیستمی که لئوپولد دوم بلژیک در کنگو روا داشت و بدین ترتیب او دارای دو چهره بشردوست و خونخوار در یک شخصیت بود: جمع نقیضین. لذا او سعادت را برای بلژیکی‌ها تجویز می‌کرد اما تا ۱۰ میلیون از مردم کنگو را مستقیم و غیرمستقیم از میان برد. چنین برداشتی از ناسیونالیسم، نه اخلاقی است و نه به مصالح یک کشور است چراکه ارزش و شهرت یک ملت را از میان می‌برد؛ کمتر کسی می‌تواند ادعا کند آلمانی‌ها از گناه حمایت از هیتلر[3]، رهیده‌اند.

ادامه دارد؛ اگر عمری باشد.



[1] Carpet bombing یعنی جوری جایی رو بمبارون کنی که مثل یک فرش نابودی به بار بیاره.

[2] just

[3] هیتلر ادعا می‌کرد حمله به دیگر کشورها برای یافتن جای زیستن برای آلمانی‌ها است و بااینکه بحث در این باب زیاد است و بالتبع موضوع این جستار نخواهد بود، زیاده‌خواهی ملت آلمان پس از اتحاد آلمان و عقب‌ماندن از مسابقه مستعمرات را از دلایل رخداد جنگ جهانی اول می‌دانند که شکست آلمان در آن و زیاده‌خواهی دول پیروز مبتنی‌بر همین ناسیونالیسم مفروض که به معاهده ورسای انجامید، مقدمه رخداد جنگ بعدی را فراهم کرد.

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

علیرضا یونسی

For in much wisdom is much vexation, and he who increases knowledge increases sorrow. — Ecclesiastes 1:18

Cogito, ergo sum — René Descartes

آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان
پیوندها
بایگانی